آنچه از سخنان بهنر خارج است به این معنا نیست که او بخواهد برای حضور شخصی حجاریان در انتخابات آتی شروطی بگذارد، زیرا حجاریان قصد خود را برای کاندیداتوری نشان نداده است، همچنین احتمالاً پس از قتل از نظر جسمی سالم بوده است. به نظر می رسد مخاطب پاسخ بهنر صفی از اصلاح طلبان است که برخی از آن ها کم و بیش شرط هایی را برای رای دادن یا ثبت نام یا نامزدی تعیین کرده اند. بدیهی است منظور بهنر شرایط قانونی حضور در انتخابات نیست. قاعدتاً بهنر قصد ندارد به افراد باتجربه مانند حجاریان شرایط واقعی و قانونی یک نامزد را یادآوری کند، علاوه بر این، هاجریان در احراز شرایط و هدف قرار دادن او با دیگران تفاوتی ندارد، خاص بی معنی است. در نتیجه بهنر و حتی سازمان دهندگان انتخابات نمی توانستند انتظار داشته باشند که شرایطی بیش از آنچه قانون می گوید برای اصلاح طلبان در نظر گرفته شود. البته تفسیر موضوع دامنه و نوع نظارت تحت عنوان مشاوره از دیگر مواردی است که اغلب مطرح می شود و نیاز به فرصتی دیگر برای پرداختن به آن دارد.
تنها چیزی که باقی می ماند تمرکز نهایی سخنرانی بهنر بر شرایط حضور اصلاح طلبان در انتخابات است.به عنوان یک شهروند. ممکن است عده ای بگویند که برداشت ایشان از سخنرانی نیز اشتباه است زیرا قانون شرایط خاصی را برای رای دادن شهروندان تعیین نکرده است و عموم مردم در صورت داشتن ملیت کشور و داشتن مدارک و سن یکسان می توانند رأی دهند. و بهنار این را میدانند، اما امکان این تفسیر از سخنان بهنر غیرممکن است، زیرا برخی از اصلاحطلبان شرایط مشارکت حداکثری مردم را از دیدگاه خود ترسیم کردهاند. پس بیایید در این مورد صحبت کنیم.
مشارکت سیاسی، حقوق یا تعهدات
بسیار مهم است که باور کنیم شرکت در انتخابات حق شهروندی یا تکلیف آنها یا هر دو است. زیرا اگر بپذیریم که این حق واقعی مردم است، برگزارکنندگان وظیفه خواهند داشت. شناخت و احترام به خود عموماً الزامی است.
می دانیم که نظام سیاسی مبتنی بر اعتماد مردم و خواست مردم است و تداوم و اقتدار آن در گرو مشارکت و مشارکت مردم است. این مشارکت به اشکال مختلف از جمله مشارکت مردم در انتخابات و رفراندوم و حساسیت به نوع امور کشور و ارتباط آنها با نظام حاکم بر جامعه و حمایت از آن شکل می گیرد. از نظر کارشناسان حقوقی، حق حاکمیت بر سرنوشت خود یک حق طبیعی است و از جمله حقوق ضروری، الزام به انجام آن تکلیف مطلق است. این حق که ریشه در کرامت و ارزش انسان دارد، یکی از مهمترین و اساسی ترین حقوق بشر و شرط اعمال سایر حقوق و آزادی های فرد است. حق تعیین سرنوشت به معنای آزادی فعالیت نمایندگی، خودمختاری و مسئولیت افراد در تعیین سرنوشت خود است و کیسه سرنوشت خود آنهاست. بنابراین مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود یک حق است و اگر در این امر تکلیفی وجود داشته باشد بر عهده نظام سیاسی است که اولاً این حق را به رسمیت بشناسد و ثانیا زمینه را برای آن فراهم کند. تحقق آن حقوق و مشارکت مردم. این حق آنقدر مهم است که فصل پنجم قانون اساسی به نام آن نامگذاری شده است. در اصل 56 قانون اساسی در این فصل ضمن اینکه این امر یک حق محسوب می شود، به صراحت بیان شده است: هیچ کس نمی تواند این حق الهی را از فردی سلب کند یا منافع هیچ فرد یا گروهی را تامین کند و ملت وارد عمل شود. این حقی است که خداوند به این صورت داده است.
علاوه بر اینکه حقوق این اتباع در قانون اساسی تصریح شده است، این موضوع از جهات دیگری نیز قابل تایید است:
- در قانون اساسی و قانون به طور کلی جایی برای انتخابات وجود ندارد، هیچ اشاره ای به الزام قانونی مردم برای شرکت در انتخابات نشده است. آنچه برخی از قانونگذاران واجبات دینی می دانند تصمیم نیست و به اهمیت حضور انسان اشاره دارد، زیرا انتخابات و دموکراسی مسائلی است که ناشی از زندگی اجتماعی انسان است نه از نوع شرعی. حرام و حلال اصول است و باید کارکرد آنها جاری باشد. با مطالعه آیات و روایات قرآنی تحت عنوان «شرکت در انتخابات» هیچ تکلیفی برای مسلمانان وجود ندارد و وجوب مشورت در آیات، اختیار نیست، بلکه مشورت است. حتی در وعده وفاداری، مفهومی که در فرهنگ سیاسی اسلام نقش بسزایی دارد، اجبار و اجبار وجود ندارد. «وفاداری» یک اصطلاح سیاسی-حقوقی است و ساختمانی است متشکل از همه افراد یا گروه ها و رهبری سیاسی آنها و یک رابطه اخلاقی، حقوقی و سیاسی به ویژه بین مردم و رهبران سیاسی است. مفاد عزم مردم برای اطاعت و پیروی از رهبرانشان است. وفاداری اختیاری و آزاد همیشه شرط کلی و اولیه آن بوده است. در تاریخ اسلام نمونه ای وجود ندارد که بیعت را واجب دانسته و مردم را موظف به وفای به آن عهد بدانند. مثلاً حضرت علی (علیه السلام) در نامه ای به طلحه و زبیر می فرماید: «شما می دانید – حتی اگر پنهان داشته باشید – که من از مردم پیروی نکردم؛ آنها نزد من آمدند، من با آنها بیعت نکردم. در وصف اصحاب جمل می گوید: «بنیانگذاران جمال مردمی را به نبرد با من دعوت کردند که همگی با من بیعت کردند و بدون تردید با من بیعت کردند. با خشنودی کامل.» بر او) در پاسخ به ادعای عمار مبنی بر اینکه اکنون مردم داوطلبانه و بدون تردید با شما بیعت کرده اند، خوب است از اسامه بن زید، عبدالله بن عمر و… نیز دعوت به عمل آوریم. به وفاداری کسی که نمی خواهد در کنار ما باشد، نیازی نیست.» پس از اصرار فراوان مردم، گفت: وعده وفاداری به من باید باز باشد و فقط خواسته و رضایت مردم باشد.
- علاوه بر دیدگاه های فوق بر اساس روایات دینی در سند حقوق بشر، حق مشارکت در تعیین سرنوشت از طریق شرکت در انتخابات به عنوان حق شهروندان تلقی می شود نه تکلیف آنها. بند دوم ماده 20 اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان می کند که هیچ کس را نمی توان مجبور به شرکت در هیچ جامعه ای کرد. علاوه بر این، ماده 21 بیان می دارد که هرکس حق دارد در اداره امور عمومی کشور خود مستقیماً یا از طریق نمایندگان منتخب آزادانه شرکت کند.
- در بند د منشور حقوق شهروندی نیز به «حق مشارکت در تعیین سرنوشت» اشاره شده است. اصل 15 قانون اساسی می گوید: شهروندان از حق مساوی برای مشارکت در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند و می توانند از طریق همه پرسی یا انتخابات آزاد و عادلانه از این حق استفاده کنند.
- رویه بنیانگذاران انقلاب مستلزم شرکت مردم در انتخابات نبود، بلکه آنها را به شرکت و انتخاب درست تشویق می کرد و آزادی مردم در این زمینه رعایت می شد. حتی در بیانات رهبرانقلاب نیز اغلب از شرکت در انتخابات به عنوان یک الزام ملی و سیاسی تعبیر می شود. حتی وقتی «شرکت در انتخابات را حق و تکلیف مردم» برشمردند، گفتند «انتخابات بیان حضور مردم، بیان حقوق و بیان قدرت و اقتدار است». ملت برای یک کشور… هم حقوق و هم تکالیف مردم.» حاکمیت شرعی.
از سوی دیگر، اگر شرکت در انتخابات را یک تکلیف و یک تکلیف شرعی بدانیم، این را بر عهده شهروندان می دانیم که در تصمیم گیری برای شرکت یا عدم شرکت نقشی نداشته باشند و به تصمیم الهی که توسط خداوند اعلام شده است، پایبند باشند. خدایا.وکیل چطور. بسیاری از تصمیمات شرعی دیگر به دنبال آن است; اولاً به نظام سیاسی اجازه داده خواهد شد که مردم را وادار به انجام وظایفشان کرده و آنها را مجبور به شرکت و رای دادن کند. در این صورت کسانی که رأی نیاوردند و مرتکب گناه و جنایت و تضعیف نظام شدند مستحق «مجازات» و مجازات هستند. همچنین از آنجایی که شرکت نکردن در پای صندوق های رای گناه است، «اعلام» و «به پای صندوق رأی نمی روم» و تبلیغات نیز گناه است و باید با رعایت موازین احترام به «اشاعه فحشا» مهار شود و مجازات باید رعایت شود. برای آن تنظیم شود. بر اساس این دیدگاه، فطرتاً فردی که رأی نمیدهد و مرتکب گناه میشود، متجاوز است و ظاهراً «تعهد» به اسلام ندارد و به همین دلیل استحقاق مقامی در نظام اسلامی ندارد و باید در انتخابات رد صلاحیت شود. و نامزدها چنین افرادی از عدالت سقوط خواهند کرد! اگر تعبیر برخی از فقها از «واجبات سیاسی و شرعی» یک تصمیم و تکلیف شرعی بود، این پیامدها اجتناب ناپذیر بود، زیرا در این دیدگاه «آزادی بیان» نیز معنا و مفهوم خود را از دست می دهد.
بنابراین به نظر می رسد به جای اینکه اصولگرایان به فکر شرایط شرکت کنندگان و وجود دیدگاه های سیاسی مختلط باشند، بهتر است از سیاستمداران و دست اندرکاران انتخابات بخواهیم مقدمات مشارکت حداکثری واجدین شرایط را فراهم کنند. برای شرکت در انتخابات، خدا نکند که این انتخابات به یک رفراندوم نانوشته تبدیل نشود. به هر حال مشارکت در تعیین سرنوشت مردم حق مردم است و هیچکس نمی تواند این حق را تعیین کند و برعکس هر عاملی که مربوط به انتخابات باشد اعم از سیاسیون و مجریان باید متناسب با آن عمل کنند. مردم به «کمبود عرضه» فکر میکنند، نظرشان جزو گزینههای موجود در انتخابات است و اگر نماد جمهوریت از این منظر از بین برود، نظام به تعهدات خود عمل نمیکند. دقیق و تضمینی برای او. هر چه که بنیانگذاران انقلاب گفتند این است نظام جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه دیگر.