آخرین کار Eiichi Gogh مطمئنا بهترین کار او نیست ، اما این دلیل نمی شود که خواننده از جادوی خودش هیجان زده نشود.
در حقیقت ، هنگامی که من برای اولین بار خواندن این رمان را شروع کردم ، “هوش مصنوعی” کینگ بسیار به من یادآوری شد و اینکه من حداقل در مورد دو اثر او تردید دارم. ابراز ارادت یا حداقل عدم تمایل به نگاه کردن به آن. “مرا رها نکن” و “کلارا و خورشید” تقریباً مکمل و مجاور دیده می شوند.
گاهی ممکن است صدا به نظر برسد کیتی اچ پرستار هرگز مرا در سرکلارا رها نکرد. اما کلارا و خورشید بیش از اسپیلبرگ و ایشی گورو هستند.
تقریباً در همه آثار Eijigu ، ما می توانیم فاجعه وظیفه را ببینیم. حالا چرا فاجعه؟
در بیشتر آثار ایگیگو ، یک فصل کلی وجود دارد که من آن را به عنوان تقابل بین شخصیت و جامعه خود قرار می دهم. در کار او ، من شخصی هستم که پیش روم است و به تعهدات اجتماعی خود عمل می کنم. گاهی اوقات در او حل و فصل می شود و او سرنوشت اجتناب ناپذیر را می پذیرد ، گاهی اوقات مخالف است ، اما با این وجود سرانجام در وظایفی که جامعه بی رحمانه به او سپرده اند ناپدید می شود.
در حقیقت ، ایگیرو مغز متفکر فاجعه ای است که در آن فرد با تعهدات اجتماعی خود برخورد می کند.
در “بازماندگان روز” استیون ما در جامعه وی به عنوان پیشخدمت وظیفه داریم لرد دارلینگتون سنگسار و به راحتی در بزرگترین حادثه شخصی عشق یک زن است کنان او خط و نشان می کشد و چنان در انجام وظایف خود دقیق است که ترسیم خط مشخصی بین او و تعهدات اجتماعی غیرممکن است.
در چیزی که قابل حل نیست ، آقای خواننده آیا نوازنده پیانو است که احتمالاً برای اجرای پیانوی پنجشنبه شب به شهری بی نام در اروپای مرکزی دعوت خواهد شد. اما در معاملات خود با مردم این شهر ، رید متوجه شد كه او وظیفه دارد ناجی فرهنگی در شهری با فرهنگ رو به زوال باشد. رایدر در یک محیط مایع پیدا می کند یا به یاد می آورد که در این شهر همسر و فرزند دارد و تعهدات اجتماعی او مغایر با تعهدات شخصی اش در قبال خانواده اش است.
در “Kob Kob Yeak” نیز سوارکاری قدیمی به نام وجود دارد سر گوین ما یکی از پادشاهان قهرمان را داریم. او ظاهراً قصد كشتن اژدها را داشت اما وظیفه اجتماعی او در قبال آرتور محافظت از اژدها و جلوگیری از فراموشی شدن مه بود ، تا ساكسون ها و برایتون به خاطر نیاورند كه در گذشته چه كرده اند و انتقام نمی گیرند. دیگر.
و سرانجام ، هرگز مرا ترک نکنید ، که شبیه کلارا و خورشید است. و ناپدیدشدگان در حال فرار هستند ، اما در نهایت این اتفاق نمی افتد.
کلارا و خورشید از این لحاظ ادامه منطقی داستان ایشیگوس هستند ، با این تفاوت که نقش ایمان در اینجا چند رنگ است. اعتقاد به انرژی خورشید که معادله را می شکند احتمالاً از این نظر آخرین اثر مذهبی ایشی گورو است که در آن ربات ها خدا را با خورشید اشتباه می گیرند.
اگرچه این رمان شامل کلمات یا اصطلاحات پیچیده ای مانند “مرد حل نشده” و “مرد غول دفن شده” نیست زیرا ما نویسنده رباتیک هستیم ، اما گاهی اوقات باید از نظر ماشینی به متن برگردیم. چه کسی حقیقت را می داند کم کم در راه خود. لذت ببرید
من ترجمه موگالو را از نیماژ خواندم و فکر کردم که ترجمه آن صاف و مفصل است و درک پیچیدگی های متن را آسان می کند.
46