در دفتر او باز شد و من افسر مسئول را ندیدم. او قد بلندی داشت و همان چهره گشاده را داشت، حالم را پرسید و تشکر کرد. میز معمولی او پر از کتاب و روزنامه بود. من جز سیزده سال پیش با او نرفتم. هر کاری کردم، دعوت ناهارش را رد نکرد. او مردان را بی قید و شرط دوست دارد، مؤدب است و مردها دوست داشتنی هستند. وقتی به او رسیدم احساس ناراحتی کردم، وقت خداحافظی داشتم، اما پر از “حال خوب” بودم.
به گزارش سلام آنلاین در یادداشت های روزنامه اعتماد کنید رضا زندی خبرنگار انرژی گفت: یک اتوبوس حامل خبرنگاران خارجی سعدآباد را به مقصد صدا و سیما ترک کرده است. سال 2008 بود. از میدان تجریش که گذشتیم، با صداوسیما تماس گرفتند و اعلام کردند که امروز تمامی دسترسی ها به سازمان لغو شده است. آنها همچنین در مورد چرایی صحبت کردند. تعدادی از خبرنگاران خارجی و اساتید بین المللی برای شرکت در سمینار آب و رسانه های بین المللی میهمان ایران هستند. این کارگاه توسط ایران و با مشارکت دهه بین المللی آب سازمان ملل متحد برگزار شد. روز اول کارگاه به بازدید از «موزه آب» و سازمان صدا و سیما اختصاص داشت. من دبیر اجرایی آن کارگاه بودم.
1- وقتی گوشی قطع شد یخ زدم. لغو دومین برنامه روز اول در روزهای پایانی و احتمال بی برنامگی پس از آن، تصویر مناسبی از ایران برای خبرنگاران تیزبین خارجی ایجاد نکرد! داشتیم به پارکی نزدیک می شدیم که به ذهنم خطور کرد که «علیرضا خانی» را نویسنده «روزنامه» صدا کنم. وضعیت را تعریف کردم و گفتم: آبروی ایران یخ زده است. او یک دقیقه وقت خواست که این موضوع را با «حاجی آها» در میان بگذارد. می خواست از «دعایی» کار بگیرد. خانی بلافاصله تماس گرفت و گفت حاج آقا حضورش را در موسسه اطلاعات تایید کرده اند. ما منتظرت هستیم. قبل از آن با «آقای دویی» معاشرت نداشتم. «ایران» و حفظ اعتبار آن برای حاج آقا بسیار مهم است. نفس عمیقی کشیدم و اتوبوس خبرنگاران به سمت میرداماد پیچید.
2. خبرنگاران خارجی در آخرین روز از نظرسنجی «کارگاه آموزشی آب و رسانه بین المللی» بازدید از «موسسه اطلاع رسانی» را بهترین برنامه این کارگاه سه روزه ارزیابی کردند. حاج آقا «دعایی» نهادی در سطح بین المللی ساخته است. از ایران چاپش چاپگرها تا تحریریه های استاندارد و گسترده روزنامه های خود را تجهیز می کند. از انتشارات بسیار آن گرفته تا آرشیوهای غنی و قدیمی و حتی ساختمان های عظیم آن. در بازدید از روزنامه متوجه شدم که حاج آقا علیرغم تاکیدشان بر صرفه جویی، دستور دادند که تمام چراغ های بیرونی ساختمان را به خاطر مهمانان روشن کنند. این موسسه یک رستوران سنتی برای خبرنگاران نیز دارد. فضای دلنشینی است و ایران و چقدر صمیمی و گرم است. مهربان، مدبر، شاد و سخاوتمند. حیثیت و منزلت «ایران» برایش مهم است.
3- اواسط دهه 1400 است. برای مشورت با مدیر مسئول روزنامه به «موسسه اطلاعات» رفتم. وقتی بحث ما تمام شد، احتمالاً ظهر بود. “میخوای دوو ببینی؟” طبیعتاً من آن را دوست دارم. در دفتر او باز شد و من افسر مسئول را ندیدم. او قد بلندی داشت و همان چهره گشاده را داشت، حالم را پرسید و تشکر کرد. میز معمولی او پر از کتاب و روزنامه بود. من جز سیزده سال پیش با او نرفتم. هر کاری کردم، دعوت ناهارش را رد نکرد. او مردان را بی قید و شرط دوست دارد، مؤدب است و مردها دوست داشتنی هستند. من در دوران نامزدی مجلس بارها به او رای دادم اما او را اینطور نمی شناسم. چون وقتی پیشش رفتم حالم خوب نبود وقت خداحافظی داشتم اما پر از «احساس خوب» بودم. از شما برای این روز متشکرم، می خواهم برای آنها یک هدیه بفرستم. امروز و فردا انجام میدم و الان تاریخش نرسیده. حاج سید محمود دعایی برادر بزرگتر ایشان است و زندگی فوق العاده ای داشته است. روحش شاد.
انتهای پیام/