مجیدِ سمیعی جاودان یا تورانِ میرهادیِ شادروان؛ به بچه هامون چی بگیم؟

مجیدِ سمیعی جاودان یا تورانِ میرهادیِ شادروان؛ به بچه هامون چی بگیم؟

برخی از دانشجویان من در اتاق من نشسته بودند و صحبت ما به خونریزی مغز تبدیل شد. یکی از دانشجویان گفت: “استاد شما می گوید شما باید بمانید و به کشور خدمت کنید. می بینید که می توانید در سنین کودکی به آلمان بروید و در کشور دیگری مؤثر باشید. . گرچه پاسخ دادم: “شما ممکن است اشتباه کنید زیرا استاد حسابی در ایران است و تحسین وی مورد استقبال قرار می گیرد” ، اما نظر او باعث شد که فکر کنم. آنچه من در این مقاله کوتاه می نویسم نقد محققان نیست ، بلکه مطالعه دو روشنفکر ایرانی است که بیشتر قصد «ترک خانه» را دارند.
پس از دبیرستان ، مجید سمیعی به آلمان رفت و تحصیل پزشکی را شروع کرد. در سال 1349 موفق به کسب مهارت شد. در همان سال ، او معاون رئیس جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه ماینز شد. وی در سال 1350 پایان نامه خود را دریافت کرد. امسال که شرایط اقتصادی ایران خوب بود و در اوج خود بود ، دانشگاه ملی ایران (شهر سهاباد) ضمن پیشنهاد به مدیر گروه جراحی مغز و اعصاب ، سعی در ترغیب وی برای بازگشت به خانه و خدمت به کشور داشت. وی عاشق زندگی و کار در آلمان بود و در سال 1977 مدیر گروه جراحی مغز و اعصاب در بیمارستان جراحی مغز و اعصاب آلمان به مدت 26 سال تا 2003 بود. پس از امسال به دلیل گذراندن وقت آزاد و مسافرت به ایران ، اطلاعات آنها به آرامی در رسانه های کشور پخش می شود و اندکی پس از آن به چهره های ملی تبدیل می شوند.

توران میرهادی در سال 1325 به فرانسه رفت و تحصیلات خود را در روانشناسی آموزشی آغاز کرد. مادرش؛ او آلمانی است و با مجسمه سازی ، نقاشی و موسیقی آشنا است. توران پنج سال بعد فارغ التحصیل شد. وی به دلیل سوابق خانوادگی و دانشگاهی وی توانست به راحتی در یکی از کشورهای اروپایی کار و زندگی کند ، اما با این وجود حدود سال 1330 وارد ایران شد که از نظر وضعیت مطلوبی نبود. برمی گردد وی در بازگشت ، مهد کودک فهید ، مدارس ابتدایی و میانه را تأسیس کرد که بیشتر روشهای جدید تدریس در این مدارس به اجرا در آمده است. علاوه بر کار با کودکان ، Tryran مربیان و معلمان کودک را نیز آموزش می دهد و دانش و تجربه خود را با او به اشتراک می گذارد. وی بیش از 50 سال از زندگی خود را به طور مستقیم و غیرمستقیم به آموزش کودکان ایرانی گذراند و در نوامبر 2016 درگذشت.

واقعیت این است که داستان های مجید سمیعی و توران میرهادی دو نمونه از برخورد با ایران پس از فارغ التحصیلی در کشورهای پیشرفته است. یکی در کشور توسعه یافته است و در آنجا زندگی می کند و کار می کند و پس از بازنشستگی به ایران باز می گردد. با این وجود برخی دیگر ترجیح می دهند با وجود داشتن توانایی در انتخاب زندگی آرام ، مرفه و بدون درد و بازگشت به خانه خود به کشور خود خدمت کنند. در واقع ، اگر ما معلمان به سؤالات دانش آموزان پاسخ داده می شد ، چه چیزی را به آنها توصیه می کنیم؟ بازگردید و به وطن خود خدمت کنید یا در آنجا بمانید و بعد از ارائه خدمات ارزنده به کشور میزبان ، در اوقات فراغت خود به ایران بیایند و “خدمات” ای برای کشورشان انجام دهند؟ اگر جواب من را می خواهید ، باید بگویم که من مجید سمیعی را دوست دارم و بیشتر او را احترام می گذارم. اما در مقابل زنان شگفت انگیز مانند توران میرهادی ، ایستادم که به آنها احترام بگذارم و ساعت ها به آنها تبریک بگویم. ح

با این حال ، جنبه دیگر این مشکل نحوه برخورد جامعه ما با کار هر دو روشنفکر است. وقتی عکس های مجید سمیعی را در بخش Google Photos جستجو کردم ، دیدم ده ها افسر و بازیگر مشهور و ناشناخته که به او وصل شده اند! اما وقتی به عکسهای توران میرهادی نگاه می کنم ، بیشتر پرتره های وی تک و پرتره هستند و تاریخچه عکسها نشان می دهد که اکثر آنها پس از مرگ وی چاپ شده اند. قبل از مرگ او تقریباً هیچ چیزی در مورد او نبود.

ما یک جامعه ناخودآگاه هستیم. دانشمندان علوم پزشکی و کسانی که بر روی مغز و قلب عمل می کنند ، غالباً دیده می شوند و می درخشند ، زیرا مربوط به بدن هستند ، اما دانشمندان علوم انسانی با رفتار و اعمال انسان سر و کار دارند و زمان زندگی خود را در این مسیر می گذرانند. نامرئی است هیچ کس علاقه ای به گرفتن عکس با آنها ندارد. ما به عنوان یک جامعه ، بیماری را به خوبی درک می کنیم ، اما آموزش عقب مانده ای وجود ندارد.
* این مقاله چند سال پیش نوشته شده است و به مناسبت میلاد توران میرهادی تجدید چاپ خواهد شد.

* عضو گروه جامعه شناسی ، دانشگاه جیلیان

* منتشر شده در کانال تلگرام نویسنده. نهم نوامبر 1397

دکمه بازگشت به بالا