طاهره و علی اکبر خراسانی ، مادران و پدران شهیدان حسینعلی و عباسعلی خراسانی ، از شهدای کربلای 5 بودند. از طرف دیگر ، مادران و پدرانی که با سه پسر جهاد می کنند و کفش فرزندان خود را محکم می بندند تا ثروت یا وابستگی به خانه و خانواده و نیازهای والدین خللی در اراده ایجاد نکند. از آنها آنها در یک مسابقه خواهر و برادر گم شده بودند ، دو نفر از آنها کشته شدند و یک برادر نیز جانباز شد.
به گزارش سلام آنلاین ، روزنامه جاوه افزوده است كه حسنعلی و عباسعلی یك روز در عملیات كابالا كشته شدند. اجساد این دو برادر به همراه شش شهید 5 اپراتور کابالا در روستای خرزان به خاک سپرده شدند ، اما 13 سال بعد وقتی نوروز عبدالحمید ، معمار ترک ، خواستار بازسازی گلزار شهدا در خرزان شد ، مقبره کشیش های حسینعلی و عباسعلی شکسته شد. اجساد دو برادر سالم به نظر می رسید که انگار تازه دفن شده اند!
شما گفتگوی ما را با طاهره خراسانی و علی اکبر خراسانی ، مادران و پدران شهیدان حسینعلی و عباسعلی هدایت می کنید. این سالات در مورد مادر شهید پرسیده شد و پدر قاتل آنها را در گفتگو با ما همراهی کرد.
اهل کجا هستید و چند فرزند دارید؟
من چهار دختر و چهار پسر دارم. ما اهل روستای خورزان در روستای دامغان هستیم. با شروع جنگ ، سه پسر به جبهه رفتند و سرانجام حسین علی و اباعلی در عملیات کارابالا 5 کشته شدند و پسرم جانباز شد.
آیا شما مخالف ارسال همزمان کودکان به خط مقدم نیستید؟
من و بچه ها از رضایت خدا لذت می بریم و در آن لحظه لذت خدا در جهاد است. من به پسران می گویم با هم نروید! یکی یکی ، اما بچه ها گفتند که ما باید در آینده برویم ، به آن نیاز داریم.
به نظر می رسد حسوین علی و اباعلی علی یک روز با هم ترور شدند ، آیا حسین علی زودتر ترور شد یا عباس علی؟
حسینعلی زودتر ترور شد. حسین در روز سوم فروردین ماه سال 49 به دنیا آمد. ورود او خانه ما را از شادی پر کرد. پسرم مدتی را در مدرسه ابتدایی در روستای کورزان گذراند. او هشت ساله بود که انقلاب پیروز شد. حسینعلی در کشاورزی با ما کار می کرد و همچنین تحصیل می کرد. وی تحصیلات دبیرستان را تا پایان سال دوم ادامه داد و 14 ساله بود که با تأیید پدر و من و تشویق برادرم وارد مدرسه حاجیف علیبد کادن شد. عباسعلی او.
بنابراین حسینعلی دانشجو است. چه زمانی به خط مقدم می رود؟
بله ، او دانشجو بود. بعد از شروع جنگ ، سلول مدرسه حاج فتحعلی بیک دیگر مکانی برای علوم دینی نبود. متفکران گروهی از کودکان هستند که برای پیشرفت به جلو تلاش می کنند. در نتیجه ، حسین علی در سمینارهای کوتاه شرکت کرد و همچنین در صنعت آلومینیوم کار کرد ، بنابراین در این مدت به یک صنعتگر ماهر تبدیل شد. پسرم در 17 ژانویه 1962 اعزام شد. وی به عنوان صنعتگر با نیروهای ساختمان جهادی وارد خطوط مقدم شد. مرحله دوم مجدداً با جهادگران اعزام شد. مرحله سوم و چهارم اعزام وی در سال های 1963 و 1964 بود. او را به مهار ، ایالت باسک و از طریق IA فرستادند. آ. آی تی. کود. بخور
یادتان هست بچه ها را به خط مقدم بفرستید؟
یکی از همرزمانش ، هو جیتل لام رضا کورانی نواد ، دوست و رفیق حساوین علی و عباسعلی ، در مورد فضای روز اعزام آنها گفت: در بهار سال 64 ، علی علی اعزام شد. به منطقه کالاواسا در مهار ، همان خط دفاعی. من در دفاع از فرخ آباد مهران با دیگر کودکان کرد ایستادیم. چند هفته از تشکیل تیپ می گذرد ، وقتی کودکی گفت حسن علی در منطقه کلاوان است. بریم ببینیمش به قلاویزان رفتیم و با حسینعلی ناهار خوردیم. بعد از آن جلسه ، اولین مأموریت ما تابستانی گرم در ساختمان پنج طبقه آوا و گردان موسی بن جعفر (ع) بود. ما در یک گردان و البته در یک گروه هستیم. در یکی از ورودی های شهر پنج طبقه آوازا توجه ها را به خود جلب کرد. قسمت ما برای اسکان دو اتاق بین پنج طبقه است. تشنگی و گرما و گزش پشه ها باعث نشد آن لحظه های خوب و گرم را فراموش کنیم.
حسین علی چگونه کودک بود؟ تاریخ خط مقدم چه مدت است؟
پسرم 309 روز تجربه در پیش دارد. هوشین علی در زندگی با برادرش آموخته بود که حضور او در این دنیا بیهوده نیست. تمام لحظات او از صبر و لبخند گذشت. او می داند آنچه در پیش است تنها با اتکا به او به دست خواهد آمد. بردباری ، گذشت ، وفاداری و احترام به حقوق مردم بین حسین علی تفاوت ایجاد کرد. وی سرانجام در 12 دسامبر سال 1986 در عملیات سروان 5 ترور شد.
شهادت آنها چگونه بوجود آمد؟
پدر شهید: ما در مورد ترور حسینعلی از رفیقش سید احمد مهدی نژاد با خبر شدیم. وی گفت ، سه روز از آغاز عملیات کربلای 5 می گذرد. فرمانده گروه ما شهید حسین خطیر نامانی است. او با برنامه عملیاتی به داخل سوله رفت. او به همه ما مژده داد که درجه یک هستیم. بچه ها نماز خواندند و آماده رفتن بودند. بچه ها با چشم فریاد می زنند که قول جلسه نزدیک است. دسته های خرما که بین کودکان توزیع می شد ، دستانی بود که روی هر دو شانه و سر قرار گرفته بودند. راه حل ها و دعاهای شهادت و شفاعت. زمزمه ها کم کم جای خود را به سکوت و اشک بچه ها دادند و حرکت به ستون یخی شروع شد. دعای کودکان و زمزمه های التماس از گوش می پیچید. چند دقیقه ایستادیم تا استراحت کنیم. فرمانده گردان شهید محمد علی مشهد بی سیم برای دستیابی به اطلاعات پیش قدم شد. ما به انتهای کانال آخر رسیده ایم. جایی که دشمن در برد کامل است. باران گلوله و خمپاره آسمان را پر کرد. با این حال ، ما از طریق برش. در این زمان برخی از کودکان کشته یا زخمی می شوند. ما یکی یکی از شبکه عبور کردیم. در یکی از کانال ها ما اجساد تمیز فرمانده خود ، مسعود فقید را دیدیم و با اندوه از کنار او عبور کردیم. چند دقیقه بعد عباسعلی را دیدم. بازوی او زخمی شده بود. او گلوله را به سختی نگه داشت ، من به زخمی ها گفتم! گفت نه حسین حسین را گم کردم. من از او جدا شدم. من با یک باربر مجروح روبرو شدم. آنها دو پیرمرد هستند که به سختی می توانند آسانسور را نگه دارند و عبور از کانال را برایشان دشوار است. من به کمک آنها رفتم و وقتی برای اولین بار به خندق رسیدیم آمبولانس دیدیم. من نمی دانم چه کسی زخمی شده است. بلافاصله پس از سوار شدن به کنار آسانسور ، پرسیدم چه کسی مجروح شده است؟ یکی گفت خراسانی. گاهی اوقات ، وقتی آسمان با نور روشن می شود ، فرصتی است که می توانم به زخمی ها نگاه کنم. این حسین علی بود که از دو طرف زخمی شد. زیر لب زمزمه کرد. به آمبولانس رسیدیم. در حالی که هوشا سین علی مدام نفس خود و زاها را نجوا می کند! … یا مهی! … و او آرام آرام می چرخید. او آب خواست. من به او مقداری آب می دهم. ما او را در یک آمبولانس قرار دادیم در حالی که بلافاصله پس از دستیابی حسین علی به رویای خود و ترور کردن ، ذکر “یامادیدی” قطع نشد.
به نقل از وصیت نامه شهید حسینعلی خراسانی: “پیام دیگری که برای کسانی که کشوری غیور هستند ، دارم ادامه سفر حسین (ع) به عنوان شهید تا آخرین قطره خون در رگ ها است. خون شماست و بدانید که اگر پای تریبون بنشینید و آن را مصیبتی از رنج امام حسین (ع) بدانید. اکنون زمان آن فرا رسیده است و وقت آن است که صحبت کنیم و امتحان دهیم.
آیا عباسعلی از حسینعلی بزرگتر است؟
عباسعلی در 26 ژانویه 1965 متولد شد. او چهار سال از حسینعلی بزرگتر است. عباسعلی تحصیلات ابتدایی خود را در روستای ما به پایان رساند و چون به پدرش کمک می کرد تحصیل را رها کرد. بعداً ، او و برادرش شروع به تولید آلومینیوم کردند. تا جایی که هر دو رئیس و متخصص در کار شوند. عباسعلی 12 ساله بود که انقلاب پیروز شد.
اولین سال اعزام عباسعلی چه سالی بود؟ ماموریت های حافظه شما چیست؟
اولین پسر من در سال 61 اعزام شد ، وقتی که به عنوان بسیجی به خط مقدم رفت. وقتی عباسعلی تازه استراحت کرده بود. سه روز از ورود وی می گذرد و من بسیار خوشحالم. من در اتاق نشسته بودم و برای عباسعلی پتو می دوختم تا در اولین فرصت با او ازدواج کند. هر وقت بازی می کردم ، شادی و سرور خانه دامادش از ذهنم عبور می کرد. در این هنگام اباعلی وارد اتاق شد. سلام کرد و گفت: مامان! چه کار می کنی؟ گفتم دارم برای عروس صندلی می دوزم. می خندد و کنار من می نشیند و می گوید تشک و صندلی ما جامد است! من تا جنگ زن نمی خواستم. وی سپس سخنان خود را از سر گرفت و گفت: “من نمی خواهم بعداً زمین را پهن کنی و گریه کنی!” واقعا شیردهی! شما حق ندارید سیاه بپوشید! حضرت زهرا (س) و زینب (س) را دنبال کنید! ناخودآگاه اشک ها را پاک کردم و گفتم روی پاهای آنها غبار نمی کنم ، مادرش با اطمینان گفت چرا تو! پسرم قبل از عملیات کربلای 4 به دامغان بازگشت اما فقط توانست چهار روز در آنجا بماند. او دوباره به آماده سازی خود برای Capella IV بازگشت. عباسعلی پس از عملیات کربلای 4 برای نبرد در کربلای 5 آماده شد. دوستانش گفتند او صبور و بد دهن است.
عباسعلی تقریباً یک روز پس از برادرش ترور شد ، آیا او از مرگ وی اطلاع داشت؟
حسینعلی در تاریخ 12 ژانویه ترور شد ، اما رفیقش عباسعلی به او گفت که برادرش زخمی شده است ، بنابراین بهتر است که به او برگردی. عباسعلی گفت: “اگر وی آسیب دیده باشد ، من باید در آن منطقه بمانم.” حداقل یکی از ما باید جلو باشد. او ماند و روز بعد به شهادت رسید.
شهادتش چیه؟
همرزمانش گفتند کربلای 5 آغاز شده است. بچه ها 3 کیلومتر راه رفتند. توزیع مهمات اکنون برای آنها دشوار است. کانال های Sala Chae به کودکان یک به یک داده می شود. پس از قطع هر کانال و سپس یک پل فولادی ، که کاملاً توسط دشمن کنترل می شود. او نمی خواست از هیچ خط بین کانال و سد عبور کند و مهمات به همراه داشته باشد. عباسعلی که وزن خود را از دست داد و از ناحیه دست آسیب دید ، مسئولیت را پذیرفت ، اما وقتی می خواست مهمات را برای دومین بار به بچه ها تحویل دهد ، در 13 ژانویه به جنگنده های گردان روح الله پیوست. در سال 1965 ، هنگامی که گلوله دشمن به او اصابت کرد.
به نقل از وصیت نامه شهید عباسعلی خراسانی: “خداوند را در نظر بگیرید و دین را به عنوان راهی برای نجات از عذاب زندگی بعدی به جا آورید. قرآن را بخوانید و دستورالعمل های قرآن را دنبال کنید. “دنیا فانی است ، جز در کشت و زرع شما پایدار نیست ، طبق: دنیا مزرعه آخرت است.”
به نظر می رسد که وی در عملیات کربلای 5 در روستای شما شش کشیش را قربانی کرده است؟
بله ، روستای کورزان شش شهید در کیپ آلا دارد. ما اجساد شش مقدس خود را با هم به خاک سپردیم.
ماجرای بی رحمی پسرتان که درگذشت چیست؟
پدر شهید: معمار روستای ما نوروز عبدالحمید است و اهل ترکیه است. وی از کودکی به ایران آمد و در خط مقدم دفاع ایستاد. او سه سال در میان رزمندگان بود و جنگید ، اما قسمت او کشته نشد و جانباز شد. پس از جنگ ، نوروز به ترکیه بازگشت و معمار روستای ما شد. در سال 1978 ، روورو اکنون معماری مزار شهید را در روستای خان ژان اشغال کرد. کارهای مقدماتی به پایان رسیده و نقشه جدیدی با گچ بر روی زمین تراشیده شده است. پس از کار اولیه ، کار بر روی حرم مقدسین از بالاترین نقطه آغاز می شود. اولین گورها متعلق به فرزندان من ، شهیدان عباسعلی و حسین علی کورانی بود. زمین برای نصب صفحات تقویت کننده و ستون حفاری شد. حفاری بین دو مقبره آغاز می شود. آنها هنگام عبور از صخره هنوز به ارتفاع 60 سانتی متر نرسیده اند. در ابتدا آنها فکر کردند که این سنگ مانند هر سنگ دیگری در روش حفاری است. بنابراین ناخواسته آن را برداشته و به حفاری ادامه دادند. ناگهان سوراخهای بزرگی در امتداد لبه های تیز اسکنه و یک ضربه شدید ایجاد شد. به تازگی کشف شده است که این سنگ مانند سنگ بالای بدن دو شهید ساخته شده است. فاصله این دو شهید 30 سانتی متر از یکدیگر بود. 13 سال از صعود آنها می گذرد ، اما به نظر می رسد آنها فقط برای چند ساعت دفن شده اند. بدن هوستون علی و اباعلی آنقدر تازه بود که حتی قطرات خون از زخم آنها خون تازه بود. شهدای کارالا 5 خانه ما یکی با لباس رزمی و دیگری با لباس سفید استراحت کردند.
انتهای پیام