دو هفته پیش خبر تلخ کشته شدن نگهبان باغ وحش آراکان توسط دو شیر مورد توجه خبرنگاران و کاربران شبکه های اجتماعی قرار گرفت. علت این فاجعه این بود که شیر نگهدار که در این حادثه جان خود را از دست داده بود، تکه ای گوشت را به داخل لانه شیر انداخت و حیوان دومی را از دور برد تا آن را بیاورد. گوشت در هنگام دوشش موفقیت آمیز بود. دستگیره در را بعد از باز کردن به داخل حیاط بلغزانید و به مدیر غذا حمله کنید.
به گزارش سلام آنلاین، روزنامه خراسان افزود: نصرا … اسفندانی که از بدو تولد از شیرها مراقبت می کرد مورد حمله آنها قرار گرفت و از ناحیه گردن آسیب جدی دید و متاسفانه جان باخت. پس از تلاش چهار ساعته پلیس، نیروی حفاظت و نجات استان مرکزی، دو شیر که از قفس متواری شده بودند، نجات و به قفس منتقل شدند. اما این اولین بار نیست که یک شیر در باغ وحش مورد حمله قرار می گیرد. ساعت 10 صبح روز 15 آذر 1364 عده ای از تماشاگران سیرک مشهد با دیدن تقلای مربی با سر در دهان شیر، ابتدا فکر کردند که تعویض مربی بخشی از برنامه است، اما وقتی متوجه شدند شیر گرسنه و عصبانی سعی می کند آرواره های آنها را فشار دهد. سر مربی بریده شد، با وحشت از سیرک بیرون دویدند. یکی از افرادی که از ابتدای داستان در صحنه حضور داشت، سرهنگ «ابوالقاسم خاتمی» کارگردان «گزارش 5» بود.
امروز به همراه سرهنگ «خاتمی» و «محسن تیرانی» که در آن زمان از مدیران فنی باغ وحش وکیل آباد بودند و آن روز به دلیل خروج سرما و تلفنش سکوت کرده بود ماجرای تلخ را می خوانیم. داستانی خاص و فراموش نشدنی
صدای شکستن استخوان مرد را شنیدم
زمانی که خبر حمله شیر به مربی خود پیمان خسروی در حوالی باغ وحش مشهد، سرهنگ خاتمی که هم اکنون معاون اجتماعی فرماندهی مرزبانی ناجا و عکاس گزارش پنجم است، در حال گفتگو با مردم و تهیه گزارش است. روی او نزدیک بود، بنابراین سریع به آنجا رسید، دوربینش را روشن کرد و از همان ابتدا در محل بود که تلاش برای نجات مربی سیرک از دهان شیر آغاز شد. در ادامه داستان روز و ماجراهای او را از زبان او خواهید خواند.
من در آن زمان عکاس گزارش پنجم بودم و خیلی های دیگر در حال گزارش یک اتفاق دیگر بودند که با بی سیم به ما خبر دادند که شیری در سیرک در حوالی باغ وحش مشهد در حال خوردن مردی است. اولین بار است که چنین خبری می شنوم و برایم خیلی عجیب است. بنابراین بلافاصله گزارش ناقص را رها کردیم و با ماشین پلیس به سمت باغ وحش حرکت کردیم و به آنجا رسیدیم. به محض رسیدن مثل همیشه دوربین را روشن کردم و از لحظه ورود به کوه پارک و قبل از رسیدن به سیرک ماجرا را به طور کامل ثبت کردم. زیرا گاهی اوقات زوایایی از خطر وجود دارد که قبل از رسیدن به صحنه باید در نظر گرفت. در مجموع، تا رسیدیم، جمعیت زیادی ایستاده بودند و فقط فریاد می زدند. ابتدا فکر کردند ما پلیس هستیم و تفنگ داریم و میتوانیم شیر را سریعتر انجام دهیم، اما بعد متوجه شدند که ما فقط یک دوربین داریم و برای فیلمبرداری از صحنه به آنجا رسیدیم.
شیرها هر لحظه می توانند به من حمله کنند.
از وسط جمعیت و در میان شلوغی وارد سوله بزرگی شدم که دوربین روی آن بود که بعداً فهمیدم سیرک است. داخل قفس قفس قدیمی روی صحنه بود با یک تکه چوب نازک که شیری شانه انسان را روی آن گرفته بود و مرد نیمه جان در قفس بود. سریع با دوربین روی صحنه رفتم تا از داخل قفس عکس بگیرم. در ابتدا فقط یک نفر دیگر در آن سن و سال بود، برادر مربی سیرک. با او به داخل قفس رفتم تا بتوانم از نزدیک شلیک کنم. برادرش هم آمد. در قفس سرش را بست تا برادرش را آزاد کند. یادم هست رفتم جلوی شیر و شروع کردم به تیراندازی به شیر نر عصبانی. در همین حین اشک چشمانش بر من جاری شد و ترس تمام وجودم را فرا گرفت. یک لحظه احساس کردم که الان دارد به من ضربه می زند چون فاصله ما خیلی کم و در نهایت حدود نیم متر است.
آتش نشانان وارد شدند اما نتوانستند کاری انجام دهند
افرادی که بیرون قفس بودند اصلاً در امان نبودند زیرا بعداً متوجه شدم که مواد قفس آنقدر ساده و نازک است که یک شیر با چنگال های خود می تواند از حصار عبور کند و به مردم حمله کند. در مجموع فیلمبرداری را تا رسیدن آتش نشان ها ادامه دادم. اما آنها گفتند که ما نمی توانیم کاری انجام دهیم زیرا تجهیزات کافی برای این رویداد مدل نداریم. زمان می گذرد و شیر همچنان از شانه مربی خود می گیرد و او را به عقب می کشاند، افراد حاضر چه کاری می توانند انجام دهند تا پلیس به محل حادثه برسد.
بوی خون و عرق شیر فضا را به وحشت انداخت.
وقتی شیر بیشتر و بیشتر می ترسید، یک افسر پلیس با یک تپانچه به او نزدیک شد. دیدن او امید روشنی برای برادر مربی سیرک بود که لحظه ای ساکت بود. تقریبا همه اونجا مخصوصا برادر همون که تو دهن شیر بود به پلیس التماس میکردن که به شیر شلیک کنن ولی بنده خدا زحمت کشید. اگر گلوله اشتباهی بزند، یکی وارد دهان شیر می شود. بوی خون و عرق حیوانات فضا را پر از ترس و خشونت و ترس کرده بود. اما افسر تصمیم گرفت به معلم سیرک شلیک کند.
به محض اصابت گلوله به شیر، استخوان مربی خود را با دندان خرد کرد.
پس از شلیک اولین گلوله به سمت حیوان، شیر ترس بیشتری پیدا کرد و مربی خود را به ته قفس برد. باور کنید در آن لحظه صدای له شدن استخوان های مرد را در زیر آرواره های قدرتمند شیر شنیدم. یعنی می دانیم آخرین نفس انسان است. استوار گلوله دوم که به شیر شلیک شد حیوان را ترساند و کل سر انسان را در دهانش گذاشت و در آخرین ثانیه ها که می خواست گلوله آخر را کاملا بکشد بعداً گفته شد که به قلب حیوان اصابت کرده است. زده شده است. در این لحظه حیوان جیغ زد و کنار مجروح افتاد. اما شیر هنوز زنده است. تنها چیزی که از آن لحظه به یاد دارم این بود که با آتش نشانان و سربازان قفس را باز کردیم و مجروحان را بیرون کشیدیم. حیوان در همان لحظه ناله کرد و تمام شد. در مورد تشویق افسران به تیراندازی، بچه های آنجا از جمله من، برادرم و معلم سیرک اصرار داشتند که تیراندازی کند و بنده خدا تا زمانی که حیوانی را برای نجات مردم برای ضرب و شتم انتخاب نکرد، اکراه داشت. اگر این کار را نکند حتماً مربی می میرد.
مربی را بیرون کشیدیم و او با ماساژ قلب زنده شد.
وقتی توانستیم مربی را بیرون بکشیم، کارش تمام شده بود و هیچ علامتی نداشت، اما بچه های اورژانس با ماساژ قلب او را نجات دادند. اما تمام بدنش با رد چنگال و دندان شیر سوراخ شد. وقتی به هوش آمد همسر و برادرش بسیار خوشحال شدند. بعداً وقتی از مربی پرسیدم متوجه شدم که او به بیمارستان رفته و بهبود یافته است و اکنون در یکی از شهرهای جنوبی زندگی می کند. تو این داستان خیلی استرس گرفتم در حالی که یه لحظه با خودم گفتم از هیجان یادم رفت دکمه ضبط رو بزنم! وقتی دیدم دیدم در حال تصویربرداری است و بلافاصله فیلم را به رادیو بردم و فیلم به سرعت آماده و آماده پخش شد.
ویدئوی این داستان تاثیری جهانی دارد
بعد از این ماجرا، آنها با هم ملاقات کردند تا بدانند چرا یا چرا شیر آن فرد را به طور کامل نخورده و مدت زیادی فقط شانه او را گاز گرفته است؟ در آن زمان فرضیه هایی مطرح شد و برخی می گفتند حیوان گرسنه است و چند روزی است که گوشت نخورده است. از طرفی این شخص هشت سال است که با این حیوان بوده است، یعنی در سنین جوانی و شیر این شخص را بسیار دوست داشته است. حیوان بسیار به این شخص علاقه مند است زیرا صدایی از باغ وحش می آید و او فکر می کند که حیوانات دیگر می خواهند مربی او را از او جدا کنند بنابراین او می خواهد از این جدایی جلوگیری کند. البته این تعبیری است که در آن زمان مطرح شد و من الان آن را نقل می کنم. ویدیویی که من فیلمبرداری کردم تاثیری جهانی هم داشت. آنها گفتند که این گزارش علاوه بر شبکه های پرمخاطب اسپانیا و استرالیا از شبکه ملی آنها نیز پخش شده است.
اگر یک سطل آب روی شیر بریزد مربی او می رود.
«محسن تیرانی» مدیر فنی وقت باغ وحش وکیل آباد روایت دیگری از ماجرا داشت. با اینکه به دلیل سرمای تعطیلات و گوشیش روز آرامی بود، اما با توجه به تجربه چندین ساله اش در نگهداری از چنین حیواناتی اطلاعات جالبی در این باره دارد که در ادامه می خوانید.
در باغ وحش مشهد تنها من داروی بیهوشی داشتم. آن روز یکی از دوستان اداره محیط زیست که می خواست به قول معروف با اسلحه و به قول معروف داروهای بیهوشی شیر را بند بیاورد که این اتفاق در یک خیابون باریک نیفتد، چند بار با من تماس گرفت، اما متأسفانه تلفن همراهم قطع شد. خاموش شد آن روز سرما خوردم و گوشیم تا ساعت یک بعد از ظهر کار نکرد. گوشی را که روشن کردم دیگر دیر شده بود و دوستمان پیمان شیرش را از دست داد و مجروح شد. من یک تفنگ ساچمه ای داشتم و تنها کسی بودم که به آن دسترسی داشتم و دوز و نحوه کار با آن را می دانستم اما در آن زمان متاسفانه هیچ کس دیگری نمی توانست کمک کند. همانطور که شنیدم 45 دقیقه نامزد کردند تا بتوانند داستان را تمام کنند، اما اگر به سراغ من می آمدند می توانستم دقایق اول شیر را متوقف کنم تا کشته نشود.
کاش می دانستند که شیرها از آب متنفرند.
نکته مهم دیگر در این زمینه، درک رفتارهای مختلف در حیوانات است. مثلا ببر عاشق آب و آب است و شیر هم از آب متنفر است، از مربی خود دوری می کند تا او را خیس نکند. معمولا مربیان سیرک از رفتار این حیوانات بی خبرند، فقط در حدی که حیوان حالتی داشته باشد و این باعث می شود کارآموز به اندام و سرش آسیب بزند و شیر گاز گرفته شود، بکشید. با 3 گل
سیرک ها معمولا از مربیان خود متنفرند.
همانطور که گفتم حیوانات مختلف رفتار متفاوتی دارند و معمولا مربی پشت سیرک از شلاق و خشم برای حالت دادن به حیوان استفاده می کند و آن را نشان می دهد و برای هر اقدام مثبتی به حیوان پاداش می دهد اما در نهایت حیوان از آن متنفر است.همیشه یک مربی وجود دارد سیرک. هنگام روی صحنه تصور می شود که مردم دوستانه و احساساتی هستند، اما اگر دقت کنید، همیشه دست مربی روی وسیله ای مانند میله یا میله آهنی وجود دارد که سیرک به دلیل سابقه ضرب و شتم و به دلیل سابقه از آن می ترسد. ترس از همان دستگاه آن حرکات را انجام می دهند.
مقصران احتمالی از سر و صدای کودک تا لجبازی گربه را شامل می شود
دلایل زیادی برای این وجود دارد. من شنیده ام که وقتی این اتفاق می افتد، روزی است که بچه های مهدکودک برای عیادت می آیند، یعنی ساکت است و دلیل دیگر این است که در ماه یازدهم و یازدهم حرم است و به دلیل نزدیک بودن به سیرک. . باغ وحش شیر بوی شیر می دهد و این باعث می شود این حیوانات غیر قابل کنترل باشند. پس این تجاوزات طبیعی است. لجبازی در گربه ها رایج است و از این نظر وقتی شیر با مربی دوستش که قصد شکستن آن را دارد دعوا می کند با لجبازی مواجه می شود که به نوبه خود به فرد آسیب می رساند و همانطور که گفتم به راحتی با یک مخزن آب و شوک حاصل می تواند مردم را بشکند.
پس از این حادثه نمایش حیوانات در کشور ممنوع شد.
در پی این فاجعه در مشهد، نمایش حیوانات سیرک در سراسر کشور ممنوع شد. وقتی به همان صحنه رسیدم فقط لاشه شیری را دیدم که گلوله ای در پهلو داشت و آخرین گلوله در سرش که جمجمه اش را کاملا سوراخ کرده بود و به فک پایینش چسبیده بود. پیمان هم به بیمارستان رفت اما خدا را شکر زنده ماند. در اپیزود پایانی دعوا، همانطور که در فیلم مشاهده می شود، شیر عهد و پیمان را طوری می گیرد که راه هوایی اش در کام گیر کرده و خفه می شود، اما خوشبختانه یا متاسفانه مردم با کشتن نجات پیدا می کنند. شیر، اما این از ذهن پاک نمی شود.
انتهای پیام/