عمومی

خسرو سینایی؛ راه‌برِ فانوس به دست

“او صادق ترین ، مودب ترین و نجیب ترین فردی است که من تاکنون شناخته ام. او یکی از با وقارترین افرادی است که ایران تاکنون دیده است. او جهان را در حال خواندن کتاب ، تجربیات ، تجارب سفر دید و با یک فانوس بیرون رفت و مقابل ایستاد تا راه را نشان دهد. او یک رهبر است.

به گزارش سلام آنلاین ، مهرداد اسکویی ، مستندساز و عکاس ، در یادداشتی در سالنامه روزنامه. مشرق او درباره خسرو سینایی نوشت: «اولین روزی که با او آشنا شدم کلاس بودم. آنجا بود که عاشق شعر ، موسیقی ، فیلم و وطن او ، ایران شدم. من آن روز شاگرد او شدم و تا روزی که شاگرد او بود شاگرد او ماندم. چند نفر از دنیای آموزش ، کلاس ها و دانشگاه ها با من مانده اند ، آنها هنوز معلمان من هستند و من تمام زندگی خود را مدیون آنها هستم. یکی از آنها خسرو سینایی است.

از او میهن پرستی آموختم ، فیلم یاد گرفتم ، موسیقی را دوست داشتم و به درستی موسیقی گوش می دادم ، و شعرهایی را یاد گرفتم که پیرمردها را تا حد مرگ دوست داشت – و یاد گرفتم چگونه شعر را تشخیص دهم. او از سینما به سینما به شعر رفت. او با عشق از شعر صحبت می کند ، از زندگی می گوید ، از زمان و مردم و وطن می گوید و با همه اینها از مرگ استقبال می کند.

وی گفت: “به دلیل علاقه ای که به صنعت فیلم داشتم ، دوست داشتم” قطار زمستانی “را بسازم اما نتوانستم. من با یک یا دو شعر از کتاب “اتاق دوش” علاقه مند شدم که با او فعالیت کنم و شعرهای او را بخوانم و کتاب صوتی “جود گری” آخرین خاطره او برای ما از شعر ، تجربه ، صدا و موسیقی او بود .

و من در آغاز یکی از شعرهای او ، “در مهتاب” ، در همان کتاب اتاق دوش متحیر شدم:

من هیچ شکایتی ندارم

شما از این باهوش ترید

عاشق شدن

من آن را بیشتر دوست دارم

خردمند بودن

این قطعه کوچک مرا در ابتدای شعر به آتش کشید. او عمق تجربه خود را آشکار کرد. عمق درونی تجربه او. با هم بود که تصمیم گرفتیم صوتی “جود گری” را دو صدا بخوانیم ، او شعرهای خود را کارگردانی می کرد ، موسیقی او بود و به من می گفت کجا بخوانم ، کجا نخوانم و چگونه بخوانم.

و من هنوز هم وقتی شعر او را می شنوم متنفرم و هر وقت آن را می شنوم چیز جدیدی یاد می گیرم. هر وقت معنی جدید آن شعر و معنای جدید را می فهمم.

با کولوف سینا ، من ثروتمند بودم و ذهن بی قرارم آرام شد. همانطور که به صدای او ، تجربیات ، غم ها و شعرهایش گوش می دادم. بعد از صحبت با او احساس تجربی و انرژی کردم. من می خواهم وقتی خانه را ترک می کنم یک فیلم تحقیقاتی بسازم. من می خواهم حرکت کنم و کاری انجام دهم و این جادوی خسرو سینا است.

او با کلمات خود شما را پر از زندگی ، انرژی و حرکت می کند. او صادق ترین ، م polدب ترین و صادق ترین فردی است که من تاکنون شناخته ام. او یکی از با وقارترین افرادی است که ایران تاکنون دیده است. او جهان را در حال خواندن کتابها ، تجربیات ، تجارب سفر دید و با یک فانوس بیرون رفت و مقابل ایستاد تا راه را نشان دهد. او یک رهبر بود و بسیاری از مردم عاشق او شدند که مانند یک عاشق زندگی می کرد و چیزهای زیادی یاد گرفت. آنها باتجربه و خوشحال هستند که چنین افرادی دوستان ، والدین ، ​​همسر و شریک زندگی آنها هستند.

وی با عزیمت خود به پایان نرسید و قول آغاز جدیدی در زندگی دانشجویان خود را داد و این آغاز پیشنهادی متفاوت برای فرهنگ ایرانی بود. او برای ادامه راه خسرو سینا در ذهن و قلب آنها بذر کاشت. ادامه انسانیت و عشق او به میهن ، سینما ، شعر ، موسیقی و از همه مهمتر مردم.

من کوچکترین شاگرد او بودم و بهترین درسها را از او آموختم. تا زمانی که زنده ام یاد و نام او را زنده نگه می دارم.

هنگامی که من خسته و افسرده و رنج کشیده بودم پس از گذراندن هر آنچه او به من آموخت و گفت که من دوباره انرژی گرفته ام و او را دیدم که روی فانوس در دست دور خود ایستاده است تا جاده را به من نشان دهد و من سعی می کنم آن را انجام دهم. بگذار قدم بزنم. او نه فقط معلم من بود ، نه معلم من بود که به من زندگی ، دانش ، فیلم ، شعر و موسیقی را آموخت و به من آموخت که چگونه راه را از شعر به سینما و از سینما به شعر هموار کنم. من از داشتن معلمی مثل او خوشحالم و خوشحالم که تا آخر عمر شاگرد او هستم.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا