زیرا یک حزب سیاسی می خواهد دیگری را تصاحب کند. زیرا آن حزب سیاسی فکر می کند که این حزب سیاسی مشکلات زیادی دارد و باید بدانند محدودیت هایش کجاست. شاید کسی فکر می کرد که اکنون پروژه نور به طور جدی اجرا می شود، باید مراقب رقبای زهر بود. احتمالاً عمدی است و این از این حرف ها جدی تر است. یعنی خود فرد یا حاضر تصمیم گرفته است به نام یک انقلاب کامل و به نام دفاع از اسلام و انقلاب مقدمات آشوب و توطئه را در سرزمین آغاز کند. نتیجه هر چه باشد، همان خواهد بود. در واقعه آغاجاری تندروها پای خود را لگدمال کردند که مایه خیر و برکت مسئولین نیروهای انقلاب است. از سوی دیگر اصلاح طلبان به بهانه انتقاد از خشونت و ریشه یابی تکفیر و ارتداد، از این فرصت استفاده می کنند و طرف مقابل را تا جایی که می توانند جلو می برند. آغاجاری به زندگی عادی خود بازگشته است اما قهرمان. هیچکس نمیدانست که اگر حکم او اعدام بود، چرا به این راحتی از پس آن برآمدید؟ آغاجیری چه جرمی مرتکب شد؟ در این میان تنها چیزی که اهمیتی ندارد ناموس کشور است. کشوری که قرار بود با انقلاب خود راه جدیدی در دنیای مدرن و ترسناک بگشاید و با یک انتخابات انتزاعی طرحی نو در پیش بگیرد، تبدیل به کشوری شده است که در آن حرف زدن و نظرخواهی از مسئولان و دولت ممنوع است. و تحقیق رایج است. کشوری که به جای پاسخگویی به سوالات و یا شبهه افکنی استاد دانشگاه بلافاصله او را به اعدام محکوم کرد. این داستان غم انگیز بارها و بارها تکرار می شود. فقط می توان گفت: بیچاره ایران. بیچاره مردم بیچاره ایرانی.
خواندن این مطلب 1 دقیقه زمان می خواهد