نوشتن در کشور ما سیاسی است

ابراهیم اکبری دیزگاه می گوید نویسندگی و داستان نویسی در کشور ما فرقه ای و سیاسی است. اراده من این است که مرزها شکسته شود و فرقه ها آشتی کنند. من می خواهم داستان نویس را نه به عنوان یک عنصر سیاسی، بلکه به عنوان یک شخصیت ادبی و فکری قرار دهم.

در مصاحبه ای با سلام آنلاین ، نویسنده اخیراً برنده جایزه “جلال الحمد” برای رمان خود “بیروت” گفت که درباره کتاب “بیروت” داستان مردی به نام یحیی است. مشکلات پدرش در ایران و به همین دلیل مشکلات می خواست ایران را ترک کند و به آلمان برود. اما چون پول کافی برای مهاجرت نداشت، مجبور شد با گروهی به لبنان برود تا در آنجا با پدر دیگری آشنا شود. در واقع با پدر بیولوژیکی اش مشکل داشت و از او دور بود. اما پدرش امام موسی صدر را ملاقات کرد و وقتی امام موسی صدر را دید از ایران بود به ایران بازگشت و ساکن شد. با اشاره به «پدری» که به بچه ها وطن بودن را می آموزد.

ایران خائن و نفرت را رها نخواهد کرد. آنها را به نام خود یا شرم می خواند و نگه می دارد

وی با بیان اینکه این محور داستان است ، وی افزود: “در پس زمینه داستان ، او در مورد مالکیت و عقاید فکر می کند ، در مورد ایران فکر می کند. چرا و چگونه ایران را دوست داشته باشیم و چگونه آن را بسازیم و در آن زندگی کنیم. او تاملی در زمان و آینده دارد، روی مسائل منطقه ای مانند ظهور داعش و حضور اسرائیل تمرکز دارد. رمان مجموعه ای از این موضوعات است. ادعای مهم این کتاب این است که یک ایرانی نمی تواند ایران را ترک کند. چون ایران اجازه نمی دهد. ایران تاریخ و سنت دارد که مردمش را رها نکرده است. هر جا که می روند ایران به اشکال مختلف از آنها پیروی می کند مگر اینکه شخص در مالکیت و تابعیت ایرانی دخالت جدی داشته باشد. من شخصاً معتقدم که ایران خائنان و کینه گران را رها نخواهد کرد. آنها را به نام خود یا شرم می خواند و نگه می دارد. بخشی از رمان به صورت تئوری و حاوی داستان هایی از قرآن و انجیل است.

اکبری دیزگاه در معرفی شخصیت رمان «بیروت» گفت: شخصیت اصلی در برهه ای از زندگی خود دچار تردید شد و ایمان خود را از دست داد. با از دست دادن ایمان، امنیت انسان از بین می رود، معلق و گم می شود و البته از پا در می آید. پس از آن، هر کس به دنبال دلیل و مدرک باشد، امام موسی صدر دلیلی می شود تا خود را در ارتباط با مطلق بیابد.

من رمان خودم هستم

اکبری دیزگاه در پاسخ به اینکه آیا می توان دیدگاه های فلسفی خود را که در این رشته تحصیل کرده است در رمان دید، گفت: من پایه و اساس کتابی هستم که نوشته ام. من چیزی بیرون از خودم ندارم و همه شخصیت ها در من زندگی می کنند و توصیف می کنند، چه این کتاب «سیاگالاش»، چه «بارکت» و چه «توتی و تاول» همگی زندگی خودشان را دارند که به اشکال مختلف به آن اشاره شده است و به دلیل اینکه در این کتاب تحصیل کرده ام. رشته و فلسفه، تاریخ و دین را هم می خوانم و قرآن را هم کمی جدی تر از بقیه می خوانم، اینها در کتاب منعکس شده است، مال من چون در زندگی من وجود دارد. .

آنها با دقت کتاب نمی خوانند.

وی در پاسخ به اینکه در ابتدای کتاب به عنوان «نداستن» نیز طبقه بندی شده است و آیا می توان «بیروت» را با توجه به نوع داستان نویسی «نداستان» نامید و مسائل محلی در آن مطرح شده است، گفت: بیروت نیست. “نداستان”؛ ندستان یعنی داستانی را نه بر اساس تخیل بلکه بر اساس رویدادها و اتفاقات روایت کنیم. از طرفی جاهلیت، جهان مستقلی نیست، بلکه شبیه سازی دیگری از عالم شناخته شده است. «بیروت» شکل سفرنامه دارد; اما سفرنامه نیست و شاید به دلیل شکل آن، برخی آن را در قالب جهل قرار می دهند و صداقت و صمیمیت راوی «بیروت» آنها را گمراه می کند. به نظر من رمان واقعی تر و غنی تر از ناداستان است. چون رمان خانه دنیایی خیالی است، در حالی که جهل در دنیا احساس ثبات می کند.

وی گفت: به دلیل اینکه اکثر کسانی که کتاب را توصیه می کنند، کتاب را درست و صحیح نمی خوانند، این اشتباهات رخ می دهد. «طوطی و حباب» مرا به عنوان کتاب سفر معرفی می کند در حالی که اصلا سفرنامه نیست. در عوض، داستان طولانی است که باید در زمینه اربعین بیان کرد، این اشتباهات به دلیل کتاب نخواندن یا کاهش ادبیات اجتماعی است و شبکه های اجتماعی فرصت را برای تأمل در اختیار ما قرار داده است. .

هیچ چیز نمی تواند ما را از ادبیات غیر ضروری کند.

اکبری دیزگا سپس با توجه به اینکه برخی معتقدند رابطه بین نویسنده و بدن جامعه از بین رفته است ، از ارزیابی خود از وضعیت ادبی در کشور ما صحبت کرد ، هیچ چیز نمی تواند ما را از “ادبیات” رهایی دهد. نه. ادبیات به معنای واقعی کلمه به شما می گوید; شما کی هستید؟ کجای دنیا زندگی می کنید؟ این دنیا چه جور جایی است؟ آینده چقدر بزرگ است؟ و چگونه از آینده استقبال کنیم؟ ادبیات اصلی این داستان ها را بیان می کند و مردم همیشه باید به این سؤالات پاسخ دهند. بنابراین انسان همیشه به ادبیات نیاز دارد. اگر محروم شده‌ایم و این پرسش‌ها دیگر مال ما نیست، شاید ادبیات موضوعیت خود را از دست بدهد و دیگر به درد ما نخورد، روزگار غفلت، سوءتغذیه و حتی مرگ باشد. من هنوز فکر می کنم افرادی که از آنها صحبت می کنیم ایرانیان با سابقه هستند و این سابقه می تواند روزها، ماه ها یا سال ها این سؤالات را نادیده بگیرد. اما شما تسلیم نمی شوید. اهل ذکر و تذکر هنوز وجود دارند و این سؤالات را برای مردم مدینه و شهر مشکل ساز می کنند.

نویسندگان “شاه کاشی” ، “سوره افلین” و “بکی” به جنبه سرگرمی ادبیات اشاره کردند و گفتند: من معتقدم که شبکه های مجازی می توانند جنبه سرگرمی ادبیات را تکمیل کنند. اما نمی توانند مشکلات اساسی مردم را حل کنند، زیرا شبکه مجازی میدان سرگرمی و حرف های بد است. البته سرگرمی و توهین و فحش بد نیست; در عوض، مشکل این است که نباید در آن بخش غرق شد یا به دنبال معنای زندگی و سوالات اساسی در آن بود.

کتاب من خواننده زیادی ندارد اما …

وی گفت: با توجه به اینکه کتاب او خوانندگان زیادی در طول سالهای حضور در ادبیات نداشت ، نویسنده “من انتظار هیچ حرکتی روی زمین را ندارم”. بعد از این، نمی خواهم افراد بیشتری کتاب من را بخوانند. برای روشن شدن ، من نسبت به “اکثریت” با تمرکز روی قرآن خیلی خوش بین نیستم ، زیرا بیشتر گوش مردم چیزهای محبوب و قابل قبول را می شناسند ، و همیشه برای دریافت آنها می روند. با این حال، ادبیات اصلی مبتنی بر افترا بود و شما را تشویق می کرد که چشمان خود را مرتب بشویید و متفاوت ببینید. چون بیشتر آنها از شستن چشم خودداری می کنند به عادت پناه می برند. از طرفی چون می‌خواهم از کتاب‌های مورد قبول و معروف دور باشم، کتاب‌هایم مورد توجه اکثریت قرار نمی‌گیرند.

ظاهر من شهرزادی نیست که اگر قصه نمی گفت کشته می شد، ظاهر من اورفئوس است که معتقد است باید راه خودم را بدون نگاه کردن به تماشاگر بروم.

وی درباره اینکه این بحث ها به این معناست که برای مخاطب خاص تری می نویسد، گفت: خطاب من برای آنهاست یا ایها الناس; این به معنای عموم است. اما تعداد کمی از آنها بیشتر کتاب من را می خوانند. من نمی گویم برای 10 یا 100 نفر می نویسم. اصلاً زمان نوشتن مشکل من با مخاطب نبود. من اکبری دیزگاه در رابطه با وجودی که گزارش می کنم یک سری تأمل دارم و برایم مهم نیست که چند نفر این گزارش را خوانده اند. نگاه من شهرزادی نیست که اگر داستان نمی گفت کشته می شد، نگاه من اورفئوس بود که معتقد بود باید راه خودم را بدون نگاه کردن به تماشاگر بروم. من تصورم از هستی را به مخاطب گزارش می کنم و کاری با مخاطب ندارم.

این جایزه تاثیر قابل توجهی بر زندگی نویسنده یا سرنوشت کتاب ندارد.

نویسنده به تأثیر جوایز ادبی نیز اشاره می کند: تأثیر جوایز دو قسمت دارد; یکی بر زندگی نویسنده اثر می گذارد و دیگری بر سرنوشت کتاب در جامعه. که این دو به هم مرتبط هستند. من در طول این سال ها جوایز منظم دریافت کرده ام. فکر نمی کنم جایزه تاثیر زیادی داشته باشد، نمی گویم اصلا تاثیری ندارد. مثلاً زمانی جایزه «جلال» 110 سکه طلا بود. به هر حال سکه های طلا دارای صدا، نور، انرژی و زیبایی هستند. اما 200 میلیون نفر چنین زیبایی و شکوهی ندارند.. البته من ناسپاس نیستم و به عنوان یک رمان نویس به این چیزها اهمیت نمی دهم. اما من معتقدم اگر این جایزه به نویسنده قدرت و افتخار بدهد، می تواند عزت و زیبایی را از او بگیرد..

اکبری دیزگاه افزود: به عنوان یک نویسنده ایرانی هم قبول دارم که به دلایل اقتصادی مثل مردم نتوانست از کشور خارج شود. از طرفی «فقیر» است، یعنی کسی که در خانه خود ساکن شده و نمی تواند از خانه خود خارج شود. اگر این جایزه مکانیسمی داشت که من به عنوان یک نویسنده می توانم به سراسر جهان سفر کنم ، مردم و نویسندگان امتها را ببینم و با آنها صحبت کنیم و ببینیم که چگونه آنها به زندگی و مرگ نگاه می کنند ، و چه سرنوشت و چه سرنوشت برای آنها تعیین شده است. شاید بتوانم در مورد عوارض جانبی صحبت کنم. به عبارت دیگر، تجربه نشان می دهد کتاب در جامعه معرفی نمی شود، به چاپ دوم نمی رسد; بنابراین، جایزه، به ویژه جایزه مهم ما، جایزه «شکوه»، هیچ تأثیری در سرنوشت کتاب و زندگی نویسنده ندارد. البته این به معنای نادیده گرفتن تلاش کسانی نیست که در جوایز جلال و جوایز دیگر شرکت می کنند. من تلاش‌ها، برنامه‌ها و برنامه‌های آنها را می‌دانم و مطمئنم که این جوایز به‌گونه‌ای ادامه خواهد داشت که فرهنگ ایرانی شاهد آن باشد. در شرایط کنونی همه باید در صلابت و اعتبار جایزه ملی سهیم باشیم که شرکت در این امر موجب سعادت مردم ایران در منطقه و جهان خواهد شد.

فرقه گرایی هیچ نفوذ ملی ندارد.

نویسنده در ادامه دلایل عدم تأثیر این جایزه را توصیف کرد و اظهار داشت که یک دلیل تاریخی وجود دارد و گفت: نوشتن و داستان در کشور ما فرقه ای و سیاسی است. همه از تیم و تیم خود راضی هستند و جز در موارد خاص به دنبال کنندگان خود پاداش می دهند و از این بابت خوشحال هستند. همه مهمانی به سمت ما فرهون آمدند. فرقه گرایی هیچ نفوذ ملی ندارد. اتفاقاً مرحوم جلال آل احمد نقش اساسی در سیاست و فرقه رمان و داستان در ایران داشت.

اکبری دیزگاه گفت: سال هاست در تلاش برای نوشتن داستان هستم و در فرهنگ با مردم صحبت کرده ام. اراده من این است که مرزها شکسته شود و فرقه ها آشتی کنند. من می خواهم داستان نویس را نه به عنوان یک عنصر سیاسی، بلکه به عنوان یک شخصیت ادبی و فکری قرار دهم.. من سعی کرده ام از افرادی که تصمیم به دادن جوایز ملی یا جوایز ملی به کتاب ها و نویسندگانی که در مورد مردم ایرانی و ایرانی فکر می کنند ، مراقبت کنم و برای آنها رویا و امید ایجاد کنم. با اتکا به میراث معنوی و تمدن، باز یا معطوف به مسائل و منافع ملی هستند.

ادبیات ما ربطی به ادبیات جهان ندارد.

در نهایت مؤلف می گوید: دلیل دیگر چنین است. برخلاف فوتبال و سینما، ادبیات داستانی ما به شخصیت های ادبیات جهان پیوندی ندارد و در خود فرو می رود.او به مشکلات و مشکلات مردم مدرن در بعد جهانی اهمیت نمی دهد، همچنین اعتماد به نفس انجام این کارها را ندارد. با این حال، فوتبالیست ها و فیلمسازان دائماً در معرض همتایان خود در جهان هستند. مثلاً تیم ملی همیشه سعی می کند در جام جهانی شرکت کند یا فیلمسازان سعی می کنند هر سال در اسکار یا کن حاضر شوند. اگر یک نویسنده ایرانی می توانست با جایزه نوبل یا جایزه دیگری روبرو شود، شاید موقعیت مناسب تری پیدا می کرد.

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا