دو سه سال پیش که ناآرامی اخراج اساتید غیرمتعهد از دانشگاه ها شروع شد، برنامه ای را در اینستاگرام سلام آنلاین برگزار کردیم. با تعدادی از اخراج شدگان صحبت کردیم. از مسئولان دانشگاه هم خواستیم که مسئولیت خود را بر عهده بگیرند و به ادعای استاد پاسخ دهند که جای تعجب داشت، اما اگر صدا از دیوار می آمد صدای این آقایان هم شنیده می شد. برخی از معتبرترین، باسوادترین و محبوب ترین اساتید دانشگاه به دلایل مختلف از کار برکنار شدند و هیچکس جرات پاسخگویی درست را نداشت و چرا؟ در عوض، آنها با کسانی جایگزین میشوند که دارای ویژگیها و تواناییهایی هستند که بسیاری از دانشآموزان برایشان حرف میزنند. استادی که هنر را جز ستایش قدرتمندان نمی شناسد. به قول شاعر:
ایستادن سلیقه شما دو نفره بودن است
امروز بنده هستی که فردا خدا بشی
تلویزیون در سالهای اخیر هیچگاه نماینده خوبی برای میدانداری نبوده و برخلاف ادعای خود، سالها پیش به طور رسمی و علنی از بسیاری از فرقههای سیاسی خطرناک دفاع کرده است. در همان سال 1387 که رئیس جمهور محبوب این آقایان از حجاب بداخلاقی عبور کرد، نه مجری برنامه به او تذکر داد و نه هدف تهمت و توهین قرار گرفت، فرصت دفاع از خود را فراهم کرد. سال هاست که به بهانه دفاع از انقلاب و اسلام، حرف هایی از این قاب تلویزیون بیرون آمده و شوک ریز و درشت ایجاد کرده است. بنابراین ادعای ادب، احترام و آموزش در صدا و سیما کاملاً بی ربط است. شهاب خان اسفندیاری هم یک آدم معمولی نیست.
او تئوریسین انحصار و دیکتاتوری است که اگر اجازه داده شود از طرف صدا و سیما زندگی 89 میلیون ایرانی را مستند می کند. او فکر میکند که هر چه مردم ایران میبینند یا میخوانند و میشنوند باید رضایت او و دوستانش را در صدا و سیما داشته باشند و هیچکس جز حلقه تصمیمات آنها حق فکر، تولید و توزیع ندارد. در دسترس نیست. همه را کنار هم بگذارید و به اتفاقی که دیشب افتاد فکر کنید. بله، من هم از دکتر فاضلی می خواهم که صبور باشد و با چهره ای آرام و مطمئن خشم خود را پنهان کند و آن گونه که شهاب اسفندیاری و امثال او شایسته است پاسخ های مناسب را بدهد، اما سعی کنیم خودمان را به جای فاضلی بگذاریم. دیشب فضلی به جای همه آنهایی که از انحصار و کامل بودن خسته شده اند، خط آخر را لمس می کنی. شهاب اسفندیاری در این مملکت چه می کند که با چهره ای مبهم به عنوان بازجو از دیگران سوال می کند؟ سؤالات حسین تعظمی واضح تر و اساسی تر است، اما کسی را آزار نمی دهد. سوالات خود را با متانت و صداقت می پرسد و قضاوت را به عهده مخاطب می گذارد. اما شهاب اسفندیاری خوشحال نیست. به طور کلی فرم سوالات و لحن و لحن بیان او به گونه ای است که افراد کمی می توانند آن را تحمل کنند. شب قبل از فاجعه، پورمحمدی را عصبانی کرد که گفتم خدا رحمتش کرد. او فقط خوش شانس است که در مقابل توهین های عمو محمدی سکوت می کند وگرنه معلوم نیست ماجرا به کجا ختم می شود. اینها را گفتم تا وقتی محمد فضلی را به عنوان یک معلم اخلاق محکوم می کنیم، بدانیم آن اتفاقات در چه زمینه ای رخ داده و تاریخچه آن ها چه بوده است. در عین حال فراموش نکنید که چنین اتفاقی به واقعیت و زندگی ما نزدیک است. جامعه ایران روز به روز خشنتر، خشمگینتر و وحشیتر میشود. خشونت و خشم فقط در خیابان اتفاق نمی افتد. پایین صورتی چیزی در بالا دارد. نعاس علی دین ملوکم. مردم بیشتر شبیه حاکمان هستند تا پدران. این حرف ها و حکمت ها و این شعرها شوخی نیست. این واقعیت وجود دارد که تأمل می تواند ما را نسبت به خودمان بیشتر آگاه کند